داشتم با خاله ام توی خیابون راه میرفتم کفشم پاشنه داشت(سه سانتی) ولی حسابی صدا ی تق تق میداد !!!
داشتیم از کفشام میگفتیم که خالم گفت منم توی دانشگاه پاشنه بلند پوشیدم ولی توبه کردم اونجا دیگه نپوشم !!!
گفتم چرااااا؟؟؟؟؟؟؟؟گفت همه نگام میکردن!!!گفتم :وا.....چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت اخه تلوق تلوق صدا میداد وای نزدیک بود همون وسط قهقهه بزنم که البته زدم و یکی دو نفر که توی خیابون بودن چپ چپ نگام کردن !!!خاله ام که خودش نفهمیده بود عجب سوتی سه ای داده داشت واسه من چشم و ابرو میومد که لال شو آبرومونو بردی یه ذره که آروم شدم واسش گفتم چی شده ایندفعه دو تایی داشتیم میخندیدیم